نویسنده: محمدباقر مهدوی




 

آیا قافله ‌ سالار مقصر جا ماندن خسته ‌ شدگان و بیراهه روندگان است؟

وجود پدیده‌ی ریزش‌ها و رویش‌ها را می‌توان یکی از ویژگی‌های رایج جنبش‌های سیاسی و اجتماعی و انقلابات در طول تاریخ دانست. اصولاً خصیصه‌ی هر حرکت مستمری آن است که عده‌ای به دلایل مختلف از همراهی با آن بازبمانند و در طول زمان نیز عده‌ای به آن اضافه گردند. وجود ریزش و رویش در یک حرکت سیاسی‌ـ‌اجتماعی (آن هم از نوع انقلابی) اصلاً عجیب و غیرمنتظره نیست. با این حال، نوع مصادیق این پدیده، خصوصاً در بعد ریزش، گاهی سبب ایجاد شگفتی در تحلیل‌گران و ناظران بیرونی و درونی می‌‌شود.
انقلاب اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نبوده و از آغازین روزهای پیروزی تا کنون، مصادیق قابل توجهی در ریزش و رویش (خصوصاً در سطوح عالی) داشته است که همین امر مورد توجه طیف وسیعی از موافقان و مخالفان آن بوده و تحلیل‌های گوناگونی در باب آن ارائه شده است. شایان ذکر است مسئله‌ی ریزش‌ها و رویش‌ها فقط به برهه‌ی خاصی متعلق نیست، بلکه چه در دهه‌ی اول عمر انقلاب ‌ـ‌که با دوره‌ی زعامت امام راحل (رحمت الله علیه) هم‌زمان بود‌ـ‌ و چه در دهه‌های بعدی ‌ـ‌که با دوره‌ی ولایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله‌ العالی) مصادف است‌ـ‌ بروز و ظهور داشته است. با این حال و با توجه به آنکه در پروپاگاندای سیاسی و جنگ روانی دشمن تلاش می‌‌شود وجود این پدیده به عنوان یک نقطه‌ی ضعف در مدیریت و راهبری معظم‌له تلقی گردد، در این نوشتار تلاش خواهد شد، با تبیین ابعاد این مسئله، راهبرد مقام معظم رهبری در خصوص پدیده‌ی ریزش‌ها و رویش‌ها مورد مداقه و بررسی قرار گیرد.

آیا نظریه‌ی بلعیده ‌شدن فرزندان انقلاب بر انقلاب اسلامی منطبق است؟

در ابتدا باید به صورت کوتاه به این نکته اشاره نمود که این نظریه‌ی اثبات‌نشده و مشهور «فرانتس فانون» در خصوص انقلابات، بسیار شنیده شده است که «انقلاب فرزندان خود را می‌بلعد» و بسیاری ‌ـ‌خصوصاً آنان که خود در شمار ریزش‌هایند‌ـ‌ تلاش می‌کنند این نظریه را به انقلاب اسلامی تسری دهند.
در این خصوص، توجه به دو نکته حائز اهمیت است: اول آنکه این نظریه به هیچ عنوان اثبات‌شده نیست و یک تلقی شخصی به شمار می‌آید و در صورت پذیرش نیز نمی‌توان آن را به همه‌ی انقلابات، به ‌ویژه انقلاب اسلامی (که در ابعاد گوناگونی منحصربه‌فرد است) تعمیم داد. ثانیاً مروری کلی بر فهرست ریزش‌های انقلاب نشان می‌دهد که آنان که در این فهرست جای می‌گیرند از دو حال خارج نبوده‌اند؛ یا از ابتدا محبوبیت اختصاصی نداشته‌اند و به سبب همراهی با امام و انقلاب اقبال عمومی پیدا کرده‌اند یا آنکه به تصریح و اعتراف خود، از افکار انقلابی اولیه‌ی خود دست ‌کشیده‌اند که در هر دو حال، ریزش آنان طبیعی است و خللی به حرکت اصیل انقلاب نمی‌زند.

بررسی رویکرد آیت‌الله خامنه‌ای به مسئله‌ی ریزش‌ها و رویش‌ها

در ادامه لازم است مبانی دیدگاه رهبر فرزانه‌ی انقلاب (مد ظله ‌العالی) به مقوله‌ی ریزش‌ها و رویش‌ها مورد بررسی قرار گیرد.

1. چرایی وجود ریزش‌ها

از دیدگاه معظم‌له، وجود پدیده‌ای همچون ریزش در صفوف انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان غیرطبیعی و غیرمنطقی نیست. در هر زمان و در هر نهضتی، چهره‌ها و عناصر بسیار مؤثر و ذی‌نفوذی وجود داشته‌اند که به دلایلی، به گذشته‌ی انقلابی خود پشت پا زده‌اند و راه خیانت را در پیش گرفته‌اند یا دست کم به عنصری منزوی و بی‌تفاوت تبدیل شده‌اند.
این دلایل می‌تواند ضعف بنیادهای ایمانی و اعتقادی، کاستی‌های شخصیتی و تزلزل پایه‌های اخلاقی افراد باشد و البته از تأثیرگذاری وسوسه و تحریکات عناصر دشمن، که با توجه به همین نقاط ضعف و آسیب‌پذیر صورت می‌پذیرد نیز نباید غفلت کرد.
سست‌بنیادان فکری و اعتقادی، که در پاره‌ای از اوقات، حتی خطرناک‌تر از کفر عریان، ظاهر می‌شوند، می‌توانند ضربات سنگینی بر جریان اصیل دینی و اسلامی وارد سازند و به حربه‌ای مؤثر در دست دشمن تبدیل شوند. آن‌چنان که در تاریخ دیدیم که جریان خطرناکی مثل جریان خوارج، از دل همین متدینین سر برآوردند و آن فجایع تلخ را در تاریخ به بار نشاندند. تجربه‌ی تاریخی نشان می‌دهد که مسیر تندبادهای فزون‌خواهی، شهوت‌پرستی و شهرت‌طلبی، مسیری ناهموار و نامطمئن برای اشخاص ضعیف و بی‌مایه است؛ هرچند سابقه‌ای طولانی و کوله‌باری آکنده از تلاش و مجاهدت را به دوش بکشند.
تاریخ انقلاب اسلامی ایران نیز نمونه‌های فراوانی از این گونه اشخاص سراغ دارد. اشخاصی که زمانی در رکاب امام و در جهت تحقق حکومت اسلامی با دشمن مبارزه کردند و سپس با گردشی 180درجه‌ای، از گذشته‌ی خود توبه کردند و کمر به خدمت دشمن بستند. همچنان که امام خمینی در عزل‌نامه‌ی خود در تاریخ 6 فروردین 1368 به آقای منتظری، با توجه به همان تجربه‌ی تلخ تاریخی تصریح فرمودند: «تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام.»
در دیدگاه رهبر معظم انقلاب اصلاً وجود چنین پدیده‌هایی نشان‌دهنده‌ی حرکت رو به رشد انقلاب اسلامی و علامت تکامل آن است. معظم‌له در این خصوص می‌فرمایند: «نباید تصور کرد که مجموعه‌ی انسانی یک ملت، یک حرکت بسیط می‌تواند داشته باشد. حرکت‌ها، جمع‌بندی‌شده‌ی مجموعه‌ی احساسات، انگیزه‌ها و تحرک‌ها در کل جامعه است. ما بحمدالله در بخش‌های بسیار زیادی داریم پیشرفت می‌کنیم. این‌ طور تصور نشود که ما از واقعیات جامعه بی‌خبر می‌مانیم؛ نه، من بحمدالله با بدنه‌ی مردم مرتبطم... این تصور و توقع هم منطقی نیست که ما فکر کنیم باید یک‌سره بدون ریزش و بدون وجود نمودها و نمونه‌هایی که نمی‌پسندیم، جلو برویم؛ نه، بالاخره ریزش‌ها و رویش‌هایی هست؛ سقوط‌ها و عروج‌هایی هست؛ مجموعه‌ی انسانی جمع‌بندی‌شده را باید محاسبه کرد. مشکلاتی هم که دوستان بیان کردند، من آن‌ها را محتمل می‌دانم و قبول می‌کنم. خیلی از این مشکلات و این گره‌ها وجود دارد، اما در کنارش امور مثبت و موجبات ‌ـ‌چیزهایی که مایه‌ی امید و سرور می‌شود‌ـ‌ وجود دارد. تلاشی که باید بکنیم این است که مشکلات را برطرف کنیم.»[1]
در چارچوب این دیدگاه، وجود یک ریزش در صفوف انقلاب، به معنای انحراف کل حرکت یا ناتوانی آن در حفظ نیروهای آن نیست، بلکه نشان‌دهنده‌ی پویایی و نشاط آن است که خستگی و دنیازدگی معدودی از همراهان، موجب توقف امام و امت نمی‌‌شود.

2. ریزش‌ها را باید در کنار رویش‌ها دید

در چارچوب نگاه مقام معظم رهبری، باید واقعیتی به نام ریزش‌ها را پذیرفت. با این حال، نباید وجود آن موجب ایجاد یأس و ناامیدی امام و امت شود؛ چرا که در کنار ریزش‌ها پدیده‌ای دیگر وجود دارد که آن رویش‌ها هستند و موجب پر کردن خلأها و پویاتر و بانشاط‌تر کردن حرکت رو به رشد انقلاب می‌‌شوند. معظم‌له در تبیین این موضوع می‌فرمایند: «انقلاب زنده است، این اصول زنده است؛ هیچ مانعی ندارد که برگ‌وبار عوض بشود. خزان‌هایی در راه است؛ این یک حرکت طبیعی است برای موجودات زنده عالم. همیشه ریزش و رویش وجود دارد؛ مهم این است که در کنار ریزش، رویش هم وجود داشته باشد و امروز این جور است.»[2] در تعبیر دیگری از ایشان، «نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمی که سابقه‌ی انقلابی دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همه‌ی انقلاب‌ها، همه‌ی فکرها، همه‌ی جریان‌های گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.»[3]
ایشان در تشریح برکات رویش‌های انقلاب چنین می‌فرمایند: «یکی دیگر از نقاط قوت ما در این مدت، انتقال ارزش‌های انقلاب به نسل دوم و سوم بود. امروز شما جوان‌ها را نگاه می‌کنید، می‌بینید این ارزش‌ها را دریافت کرده‌اند. همین شهید عزیز اخیر ما، مصطفی احمدی‌روشن ـ‌شهیدی که شهادتش دل ما را سوزاند‌ـ‌ یا آن شهید جوان قبلی، شهید رضایی‌نژاد، که اوایل امسال به شهادت رسید، این‌ها دو تا جوان، دانشمند، سی‌ودو سه ساله بودند؛ امام را درک نکردند، جنگ را درک نکردند، دوران انقلاب را درک نکردند، اما این جور با شجاعت، با شهامت درس می‌خوانند، تحصیلات می‌کنند، مقامات عالی را طی می‌کنند؛ می‌دانند و می‌فهمند هم که مورد تهدیدند، اما می‌روند؛ این خیلی مهم است، این ارزش است؛ این ارزش‌های انقلاب است در نسل سوم. احمدی‌روشن و رضایی‌نژاد و امثال این‌ها نسل سوم انقلاب‌اند. همین حرکت عظیم این جوان‌ها که بعد از شهادت احمدی‌روشن اعلام کردند ما حاضریم بیاییم کار کنیم، خیلی مهم است؛ این‌ها را نباید دست ‌کم گرفت. یکی از نقاط قوت و مثبت ما همین است که این ارزش‌ها به نسل‌های دوم و سوم منتقل شد. البته ریزش داشته‌ایم، توبه‌کار از انقلاب و پشیمان از انقلاب داشته‌ایم، اما رویش‌های ما بیشتر از ریزش‌های ما بوده است. نیروهای فرسوده ریزش پیدا کردند، اما نیروهای جوان و باطراوت بالا آمدند و رویش پیدا کردند.»[4]

راهبرد مواجهه‌ی رهبری در برابر ریزش‌ها

مطالعه‌ی موارد و مصادیق ریزش‌های اتفاق‌افتاده در طول دوره‌ی ولایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله‌ العالی) ابزار مفیدی برای راهبردپژوهی در این باب است. لذا ابتدا چند مورد از موارد قابل توجه، مطالعه می‌شود.
1. عبدالله نوری را می‌توان یکی از شاخص‌ترین ریزش‌های این دوران دانست. او که سابقه‌ای ممتد در مبارزات ستم‌شاهی و خدمات پس از انقلاب اسلامی داشت، با حکم امام خمینی، افتخار نمایندگی معظم‌له را در جهاد سازندگی پیدا کرد؛ هرچند توفیق حفظ این افتخار ارزشمند را نداشت. عضویت در شورای عالی امنیت ملی و تصدی یک‌ دوره وزارت کشور در دولت آقای هاشمی رفسنجانی و مدت کوتاهی از دولت آقای خاتمی از دیگر مسئولیت‌های عبدالله نوری در انقلاب بود. عملکرد ضعیف، ناموفق و پرتنش آقای عبدالله نوری در پست وزارت کشور در دولت اصلاحات، موجب شد تا وی کمتر از یک سال بعد از قرار گرفتن در این جایگاه، توسط مجلس استیضاح و سپس برکنار شود. او پس از رأی عدم اعتماد مجلس پنجم، در انتخابات اول شوراها به عنوان منتخب اول تهران به عضویت در این شورا درآمد و هم‌زمان با مدیریت روزنامه‌ی «خرداد» اهداف سیاسی خود را دنبال می‌کرد.
نوری با استخدام و به‌کارگیری عناصر مشکوک و بعضاً ضدانقلاب و بی‌دین، تلاش کرد تا به حرکت اصلاحی جبهه‌ی دوم خرداد، که وی آن را یک پروسه‌ی برگشت‌ناپذیر می‌دانست، شتاب بیشتری دهد. از این رو در مطبوعه‌ی خود، موسوم به «خرداد»، که با تندمزاجی خاصی نیز توأم بود، در بسترسازی این حرکت از هیچ اقدامی، هرچند معارض با مبانی دین و اصول انقلاب، دریغ نورزید. تهاجم بی‌وقفه به احکام و مبانی دینی و شرعی، حمله به نهادهای قانونی و حمایت از عناصر ضدانقلاب و بی‌دین، ترویج فلسفه‌های منسوخ غرب که سرانجامی جز نهیلیسم و پوچ‌گرایی و دین‌گریزی نداشت، بخشی از کارنامه‌ی نوری در روزنامه‌اش بود.
حضور و سخنان تحریک‌آمیز عبدالله نوری در حادثه‌ی کوی دانشگاه و نقش روزنامه‌ی ایشان در این حادثه و آشوب‌های خیابانی سال 1378 چیزی نیست که از خاطره‌ها محو شود. این روزنامه با دروغ‌پردازی، شایعه‌سازی و تیتر کردن خبرهای دروغ جنجالی، در ماجرای هولناک کوی دانشگاه، پیوسته در تنور التهابات و هیجانات سیاسی می‌دمید.
در پی گسترش این گونه اقدامات و تخلفات، حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی، ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر، صداوسیما و گروهی از اقشار مختلف مردم، از جمله طلاب و دانشجویان، با تنظیم شکایت‌نامه‌ و تسلیم آن به دادگاه ویژه‌ی روحانیت، خواستار محاکمه‌ی عبدالله نوری و رسیدگی به تخلفات آشکار و قطعی وی شدند. در کیفرخواست صادره از سوی دادگاه ویژه‌ی روحانیت، عبدالله نوری به توهین و افترا به مسئولین و دستگاه‌های وابسته به نظام و نشر اکاذیب برای تشویش اذهان عمومی، فعالیت تبلیغی علیه نظام، نشر مطالب مخالف موازین دینی، اهانت به مقدسات مذهبی، مقابله با نظرات و دیدگاه‌های اصولی حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه)، اهانت به معظم‌له، ترغیب به شناسایی اسرائیل، تبلیغ به نفع نهضت آزادی، دفاع از جبهه‌ی ملی، ترویج سیاسی آقای منتظری، تشویق به مبارزه علیه برخی احکام مسلم اسلام و تضاد عقلانیت و دین متهم شد.
دادگاه عبدالله نوری سرانجام در شنبه 8 آبان 1378، به صورت علنی و در حضور هیئت‌منصفه‌ آغاز شد. جلسات دادگاه نوری که شش جلسه ادامه داشت و نوری با آزادی تمام در آن‌ها به دفاعیات خود پرداخت، سندی محکم و گویا بر انحراف نوری از مسیر انقلاب و افکار و ایده‌های ناب امام خمینی در موضوعات مختلف بود. وی در این دادگاه با دفاع از مواضع سابق خود، که در روزنامه‌ی خرداد منعکس می‌‌شد، به دفاع جانانه از نهضت غیرقانونی آزادی، تشکیک در نامه‌ی امام خمینی در خصوص عدم مشروعیت این نهضت، حمایت سیاسی قاطع از آقای منتظری و تشکیک در نامه‌ی معروف 6 فروردین 1378 پرداخت.
اظهار تأسف نوری در عدم شناسایی رژیم اشغالگر قدس از سوی جمهوری اسلامی و ترغیب به شناسایی و نیز موضوع رابطه با آمریکا و نکوهش مسئولین سیاست خارجی به خاطر امتناع از مذاکره با آمریکا، از دیگر موضوعاتی بود که حیرت همگان را برانگیخت. نوری با غیرقانونی خواندن دادگاه ویژه‌ی روحانیت (که با حکم بنیان‌گذار جمهوری اسلامی فعالیت می‌کرد) و نیز در پیش گرفتن مشی گستاخانه و هتاکانه نسبت به اصل این دادگاه و تصمیمات آن، پرده‌ای دیگر از تقابل با اندیشه‌های فقهی و حکومتی امام را به نمایش گذاشت.
محاکمه و مواضع نوری بازتاب بسیار وسیعی در محافل سیاسی داخل و خارج کشور داشت و رسانه‌های غربی نیز با انعکاس اخبار مربوط به دادگاه و بزرگ‌نمایی اتفاقات ایران و ارائه‌ی تحلیل‌های گوناگون، پیوسته به هیجانات سیاسی در ایران دامن می‌زدند. او که روزگاری به دلیل پیروی از امام خمینی و رهبری انقلاب، از نگاه رسانه‌های بیگانه مستحق هر گونه توهین و دشنام بود، یک‌باره به یک قهرمان درخور تجلیل و ستایش تبدیل شد.
مقام معظم رهبری در واکنش به اظهارات و مواضع تأسف‌بار عبدالله نوری، او را انسانی فریب‌خورده و قابل ترحم خواند و در تبیین ماهیت دشمن اصلی ملت ایران فرمود: «جبهه‌ی دشمن، غیر از آن آدم غافلی است که خودی هم هست، منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب می‌شود. بر اثر حادثه‌ای عقده و کینه‌ای پیدا می‌کند و در مقابل نظام می‌ایستد؛ در مقابل سخن حق می‌ایستد؛ در مقابل امام و راه امام می‌ایستد. این، آن دشمن اصلی نیست؛ این یک آدم فریب‌خورده است؛ این یک آدم قابل ترحم است! دشمن اصلی کسی است که پشت سر این قرار می‌گیرد، اما خودش را نشان نمی‌دهد؛ در داخل کشور خودش را نشان نمی‌دهد؛ در خارج کشور چرا؛ در جبهه‌ی جهانی، در جبهه‌ی بین‌المللی، به عنوان یک عضو وفادار سازمان جاسوسی سیا آمریکا یا موساد صهیونیست‌ها چرا؛ کاملاً چهره‌ی او آشکار است. حرف هم می‌زند، حقایق را هم می‌گوید، انگیزه‌هایی را هم که او برای مبارزه با اسلام و مسلمین دارد، بیان می‌کند؛ اما آن دنباله‌ی او که داخل کشور است، خود را دم چک اقتدار حکومت قرار نمی‌دهد. می‌داند که این حکومت، حکومت مقتدری است؛ حکومتی است که متکی به آرای مردم است؛ متکی به محبت مردم است؛ متکی به ایمان مردم است. از این حکومت می‌ترسند و خودشان را جلو نمی‌دهند. حرفشان را با یک واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه از زبان آدم‌های غافل می‌زنند. یک وقت می‌بینید طرف، یک روحانی است، اما غافل و فریب‌خورده و بی‌خبر؛ یا یک دانشجوست، اما اسیر احساسات شده و نیندیشیده؛ یا یک فرد معمولی حتی انقلابی است، اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته یا احیاناً دچار عقده و کینه‌ای شده است. حرف از زبان این فرد خارج می‌شود؛ اما این بیچاره حرف خودش نیست؛ حرف دشمن است.»[5]
مقام معظم رهبری، ضمن تبیین اهداف دشمن در حمایت گسترده از عبدالله نوری، ورود وی به اردوگاه دشمن و اظهارات دشمن‌پسند وی را غم بزرگ خود خواندند و فرمودند: «بعضی‌ها عقده‌ای دارند؛ بعضی‌ها کینه‌ای دارند؛ بعضی‌ها گله‌ای از کسی دارند؛ برای خاطر دستمالی، قیصریه را آتش می‌زنند. برای خاطر یک دشمنی و یک کینه‌ی شخصی و یک محرومیت از فلان مسئولیت که مایل بوده به او بدهند و مثلاً نشده، برای خاطر یک اشتباه در فهم، می‌بینید که حرفی می‌زنند، اقدامی می‌کنند، موضعی می‌گیرند و کاری می‌کنند که به ضرر تمام می‌شود و در خدمت دشمن قرار می‌گیرند! بدانید این رادیوهای بیگانه با میلیون‌ها دلار صرف و خرج راه می‌افتد. این‌ها هدف دارند از اینکه این تبلیغات را می‌کنند. می‌خواهند افکار عمومی کشورهای مخاطب خودشان را تحت تأثیر قرار بدهند. بیخودی که نمی‌آیند از شخصی، از حرفی، از جریانی این طور دفاع بکنند! هر آدم عاقلی تا دید دشمن دارد برایش کف می‌زند، باید به فکر فرو برود و بگوید من چه غلطی کردم؛ من چه کار کردم که دشمن دارد برای من کف می‌زند. باید به خود بیاید. این مایه‌ی غصه است که بعضی از کف زدن دشمن خوش‌شان می‌آید! اگر گل‌زن مهاجم ما در میدان فوتبال، اشتباهاً به دروازه‌ی خودش گل بزند، چه کسی در آن میدان کف خواهد زد؟ طرفداران تیم مقابل و مخالف. حالا شما وقتی که می‌بینی دشمن دارد برایت کف می‌زند، باید بفهمی که به دروازه‌ی خودی گل زده‌ای! ببین چرا زدی؟ ببین چرا کردی؟ ببین چه اشتباهی کرده‌ای؟ ببین مشکلت کجاست؟ بگرد مشکل خودت را پیدا کن و توبه کن.»[6]
2. جریان موسوم به اصلاح‌طلبان تجدیدنظرطلب، که در سال‌های 76 تا 84، بر قوای مجریه و مقننه مسلط بودند نیز یکی از مصادیق مورد بررسی هستند. اینان که در سال 1376 با رأی بالا و غیرمترقبه‌ی 20میلیونی به قدرت رسیدند، با توجه به زمینه‌های فکری تجدیدنظرطلبانه‌ای که از سال‌ها پیش به آن مبتلا شده بودند و نیز تلاش‌های پیگیر سرویس‌های اطلاعاتی غرب، به تدریج به سمت واگرایی از نظام جمهوری اسلامی ایران حرکت نمودند.
در این میان، شخص رئیس‌جمهور وقت، سید محمد خاتمی نیز یکی از کسانی بود که علی‌رغم وجود افکار غرب‌گرایانه، در چارچوب نظام اسلامی تعریف می‌شد و از این رو، تلاش بسیاری از سوی دشمنان و عناصر وابسته انجام گرفت تا او را در مقابل نظام تعریف کنند و به نحوی او را مقدمه‌چین فروپاشی نظام قرار دهند. از این رو، در همان اوان امر، تلاش کردند با تفسیر 20 میلیون رأی او به عنوان رأی «نه» به نظام، از شرایط پس از دوم خرداد 1376، تا سر حد ممکن سوءاستفاده کنند.
در حالی که رهبر معظم انقلاب اسلامی از آقای خاتمی این گونه تعبیر کرده بودند: «از فرزندان انقلاب و از کارگزاران طولانی دوران انقلاب و از خاندان پیغمبر و از ملبسین به کسوت روحانی بود که در راه دانش‌های دینی سال‌های متمادی زحمت کشیده بود.»[7] در یکی از سخنان خود، با اشاره به این شگرد تبلیغاتی دشمن، هشدار می‌دهند و می‌فرماید: «به مجرد اینکه این انتخابات تمام شد و معلوم گردید که جمعیت زیادی آمده‌اند و رئیس‌جمهوری منتخب مشخص شد، رادیوهای بیگانه طوری لحن‌هایشان را برگرداندند که انگاری دوم خرداد را آن‌ها به راه انداخته‌اند؛ انگاری که دوم خرداد مال آن‌هاست. تا حالا هنوز رها نکرده‌اند، تا الآن که تقریباً دو سال و نیم می‌گذرد، همچنان همان طور دارند حرکت می‌کنند! تبلیغات کردند و راجع به رئیس‌جمهوری محترم‌مان حرف زدند و مطالبی گفتند. من این خاطره را می‌خواهم عرض بکنم. در همان روزهای اول دوم بعد از انتخابات بود که جناب آقای خاتمی ‌ـ‌رئیس‌جمهور عزیزمان‌ـ‌ از من وقت ملاقات خواستند و آمدند با من ملاقات کردند. به ایشان گفتم که من نمی‌دانم شما در این چند روز که گرفتار مسائل انتخابات بوده‌اید فرصت کرده‌اید که این رادیوها را گوش کنید یا نه؛ اما من گوش کرده‌ام.
این رادیوها دارند این طور وانمود می‌کنند که حرکت دوم خرداد، حرکتی بر ضد انقلاب، بر ضد امام، بر ضد اسلام بود! روش‌های تبلیغات است؛ دارند این طور حرکت می‌کنند. من مایلم شما در همین اولین صحبتی که خواهید کرد، تو دهن این‌ها بزنید و نشان بدهید که نه، قضیه این طور نیست. راه، راه امام است؛ راه، راه انقلاب است. بعد از سه چهار روز ایشان یک مصاحبه‌ی مطبوعاتی داشتند. بعد که ایشان با من مجدداً ملاقات کردند، گفتند که من در حال آن مصاحبه‌ی مطبوعاتی، چیزهایی در ذهنم آماده کرده بودم که بگویم، اما همه‌اش از یادم رفت. تنها چیزی که به یادم بود همان حرف‌های شما بود که گفتید تو دهن این‌ها بزنید. ایشان در آن مصاحبه تو دهن آن‌ها زد. تا امروز هم بحمدالله رئیس‌جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه‌ی قضائیه، مسئولان کشور، موضع انقلاب را، موضع امام را، موضع اسلام را، پایبندی به ارزش‌های اسلامی را هر روز تکرار می‌کنند. این مایه‌ی افتخار است.»[8]
تلاش رهبری برای جلوگیری از موفقیت سناریوی دشمن در جذب رئیس‌جمهور وقت، در حالی صورت می‌گرفت که دشمن دلبستگی و امید ویژه‌ای به تلاش عناصر وابسته به خود در داخل داشت.
از بُعد دیگری، یکی دیگر از اقداماتی که دشمن در این دوره، با استفاده از عناصر وابسته به خود در جریان تجدیدنظرطلب پیگیری می‌نمود، ایجاد گسست درون حاکمیت بود. از فردای پیروزی آقای سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست‌جمهوری، تلاش‌های گسترده‌ای برای سست کردن پایه‌های اتحاد و شکستن ثبات و امنیت جمهوری اسلامی آغاز شد. اولین و عمده‌ترین تلاش‌ها در این راستا، ایجاد اختلاف بین مقام معظم رهبری و آقای سید محمد خاتمی، رئیس‌جمهور وقت بود. این تلاش‌ها که با ارائه‌ی تحلیل‌ها و ذهنیت‌های غلط و غرض‌ورزانه توأم بود، می‌توانست به طور بالقوه بسیار خطرآفرین باشد. تلاش وسیع رسانه‌های غربی که پیروزی قاطع آقای خاتمی را به معنای نفی رهبری و ولایت فقیه و تغییر نظام تفسیر و تحلیل می‌کردند، با همین انگیزه‌ها صورت می‌گرفت.
این تحریکات از خارج و داخل، گرچه تا آخرین روزهای حاکمیت اصلاح‌طلبان ادامه داشت و گاه‌وبیگاه در پی رویدادهای پرشتاب سیاسی این دوره، فراز و فرود می‌یافت، لکن درایت و حمایت صادقانه‌ی مقام معظم رهبری از سویی و هوشیاری و نجابت آقای خاتمی از سویی دیگر، باعث خنثی شدن این توطئه گردید. مقام معظم رهبری در آخرین دیدار خود با هیئت دولت آقای خاتمی، با اشاره به این نکته فرمودند: «بارزترین خصوصیت آقای خاتمی در این دوران، مأیوس کردن دشمنانی بود که انتظار داشتند رئیس‌جمهور رودرروی نظام قرار گیرد، اما آقای خاتمی مقاومت نمود و فشارهای بسیاری را نیز تحمل کرد.»[9]
برای مثال، پس از سخنرانی تفرقه‌افکنانه‌ی آقای منتظری در 13 رجب سال 1376، مقام معظم رهبری در خصوص تلاش دشمن برای ایجاد تفرقه بین رهبری و دولت آقای خاتمی که در سخنرانی مذکور نیز به نحو بسیار زشتی ابراز شده بود، فرمودند: «اول کسی که در مقابل این حرف‌ها در این چند روز ‌ـ‌این یکی دو هفته‌ـ‌ وارد میدان شد و حرف زد، رئیس‌جمهور عزیزمان، جناب آقای خاتمی بود. در مصاحبه‌ی خود، به شکل بسیار دقیق و هوشمندانه، آنچه را که می‌خواستند در ذهن مردم القا کنند، ایشان از ذهن مردم پاک کرد. رفت و در مقابل این توطئه قرار گرفت، آن‌ها هم خیلی عصبانی شدند.
بعد از انتخابات ریاست جمهوری امسال که برای مردم یک حادثه شیرین بود؛‌30 میلیون جمعیت در انتخاباتی شرکت کنند، رئیس‌جمهوری را با 20 میلیون رأی انتخاب بکنند، بعد دولت تشکیل بشود. مجلس شورای اسلامی به تمام وزرا رأی بدهد، وزرا بدون هیچ دغدغه‌ای در سرتاسر کشور مشغول کارشان بشوند و به موقع گزارش بدهند. این‌ها کارهای کوچکی نیست، این‌ها برای مردم چیزهای شیرینی است. به همین نسبت برای دشمن، تلخ بود. نتوانستند تحمل کنند. فهمیدند که این انسجام، این حرکت صحیح و عمومی و مردمی، کانونی دارد. کانون آن، وحدت ملت است، کانون آن انسجام است، کانون آن اعتقاد است، خواستند این اعتقاد، این ایمان و این همبستگی مردم را از بین ببرند، این طور وانمود بکنند که در نظام جمهوری اسلامی تشتّت هست... اگر کسی به این رادیوها گوش بدهد، خواهد دید که غوغا می‌کنند تا ثابت کنند الآن در نظام جمهوری اسلامی اختلاف، دودستگی، دوجریانی و دشمنی هست، همدیگر را تحمل نمی‌کنند. بیچاره‌ها! نه ملت ایران را شناختید، نه انقلاب را شناختید، نه روحانیت را شناختید، نه مسئولین را شناختید، با همین جهل و بی‌خبری بود که در انقلاب، شکست خوردید. با همین جهل و تحلیل غلط بود که هجده سال است دارید شکست می‌خورید. به فضل الهی با همین اشتباهی که می‌کنید، در این دفعه هم به دست مردم شکست خوردید و تا آخر همیشه شکست خواهید خورد. دشمن سعی کرد بگوید دو جریان است، با هم مخالف‌اند و بر سر اختیارات با هم اختلاف دارند، نخیر، ایشان در مصاحبه، قشنگ تشریح و روشن کردند. معلوم شد که روابط، کاملاً تعریف‌شده و مشخص است. همه می‌دانند که تکلیف و وظیفه‌شان چیست. با همکاری و با محبت، کارهای خودشان را پیش می‌برند، دشمن اینجا ناکام شد.»[10]
همان گونه که به وضوح پیداست، تلاش معظم‌له برای جلوگیری از موفقیت سناریوی دشمن در القای حاکمیت دوگانه در کشور بوده است.
علاوه بر این، از مهم‌ترین سیاست‌های مقام معظم رهبری در جلوگیری از ریزش رئیس‌جمهور وقت، که در حقیقت پرتویی از عظمت شخصیت، فراخ‌نگری و مصلحت‌اندیشی ایشان است، حمایت قاطع از شخص رئیس‌جمهور و کلیّت دولت بود؛ سیاستی که از روز نخست ریاست‌جمهوری آقای خاتمی اجرا شد و تا آخرین روز نیز ادامه یافت. آنچه اجرا و تداوم این سیاست را در هر شرایطی میسر می‌ساخت، رعایت مصالح نظام و آزادی ایشان از تعلقات سیاسی و جناحی بود.
از نگاه مقام معظم رهبری، اقتدار و پیروزی دولت جمهوری اسلامی ‌ـ‌از هر حزب و جناحی که باشد‌ـ‌ اقتدار نظام اسلامی است و شکست و ناکامی دولت، مایه‌ی سرافکندگی و شکست نظام جمهوری اسلامی است. از این رو، هر تلاشی که با هدف تضعیف دولت صورت پذیرد یا منجر به آن شود، در تعارض با این سیاست تلقی می‌شود. این سیاست نه یک سیاست انفعالی و متأثر از تحولات سیاسی داخلی، بلکه یک سیاست فعال و برخاسته از یک نگاه کلان و فارغ از تنگ‌نظری‌های معمول در دنیای سیاست بود. از این رو، مقام معظم رهبری در عین حمایت از دولت، هر جا انحرافی از مسیر انقلاب و اسلام مشاهده می‌کردند، خود را ملزم به تذکر و هشدار و حتی برخورد قاطع با آن می‌دیدند.
رهبر معظم انقلاب، در توضیح سیاست حمایتی خویش از رئیس‌جمهور و دولت، آن را یک اصل ثابت و یک وظیفه‌ی شرعی برای خود می‌دانند و می‌فرمایند: «من از رئیس‌جمهور حمایت کرده‌ام و خواهم کرد. این وظیفه‌ای برای من است و لازم است این کار را بکنم، از مجموعه‌ی دولت هم حمایت می‌کنم. البته در بین اعضای دولت، کسانی هستند که من روش‌ها و سیاست‌هایشان را نمی‌پسندم، خود آن‌ها و مسئولین دولت هم می‌دانند. ممکن است مردم ندانند، لزومی نداشته که مردم بدانند، لیکن آن‌ها که باید بدانند، می‌دانستند. انتقادهایی داشته‌ام، انتقادها را هر وقت لازم بوده، به آن‌ها گفته‌ام. اگر در جایی ایجاب می‌کرده و لازم بوده، سخت‌گیری هم کرده‌ام و شدت عمل هم به خرج داده‌ام که اصلاح بشود.»[11]
مقام معظم رهبری همچنین در بخشی دیگر از سخنان خود در این باره می‌فرمایند: «البته من وظیفه‌ام است که از شخص آقای خاتمی، به عنوان رئیس‌جمهور محترم و دولت، به صورت کلی دفاع کنم و شما بدانید که دفاع خواهم کرد. نه اینکه در مقابل دشمنان دفاع کنم، حتی در مقابل انتقادهای غیرصحیح دوستان ‌ـ‌‌یعنی عناصر داخلی و عناصر مؤمن و عناصر خودی‌ـ‌ دفاع می‌کنم، اما این به معنای آن نیست که دولت نباید در درون خود، به نقد عملکرد خویش بپردازد. یک مقداری باید به نقد عملکردها بپردازد.»[12]
این سیاست فقط محدود به قوه‌ی مجریه نبود. حتی قوه‌ی مقننه نیز در دوره‌ی حاکمیت اصلاح‌طلبان، که پاره‌ای از عناصر افراطی تجدیدنظرطلب را در درون خود جای داده بود، از سیاست حمایتی ایشان برخوردار بود. مقام معظم رهبری در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس تهران، با اشاره به این مطلب، فرمودند: «این را شما بدانید، من همیشه از سه قوه حمایت کرده‌ام و خواهم کرد. این وظیفه‌ی من است. هر کسی که در رأس سه قوه باشد، تا وقتی که در رأس این سه قوه است، من از او حمایت می‌کنم.
این به آن معنا نیست که من همه‌ی کارهای این سه قوه را قبول دارم. نه، در قوه‌ی مجریه و قوه‌ی مقننه هم ممکن است چیزهایی بگذرد که من بعضی از آن‌ها را قبول نداشته باشم، اما این موجب نمی‌شود که من حمایتم را سلب کنم. قوه‌ی قضائیه هم همین طور است. شما از من گله نکنید که چرا حمایت می‌کنم. من باید از مسئولین قوا حمایت کنم. البته این حمایت در منظر عام است، در دیدارها، در دستورها و در پی‌نوشت‌ها انتقاد هست، اعتراض هست، دستور برخی چیزهاست. بله البته در مواردی اگر اصلاحی لازم باشد و من بتوانم آن را انجام بدهم و دخالت در کار قوه نباشد که نظام آن را به هم بزند، آن دخالت را هم می‌کنم. گاهی به بعضی‌ها در جلسات خصوصی تشر هم می‌زنم، اما حمایت معنوی عمومی را از هر سه قوه لازم می‌دانم.»[13]
حمایت صادقانه‌ی رهبری از شخص رئیس‌جمهور و دولت وی، به روزهای اقتدار خاتمی و جبهه‌ی اصلاحات محدود نشد. ایشان حتی در روزهای افول جبهه‌ی اصلاحات که علایم آن، خود را در شکست اصلاح‌طلبان در دومین انتخابات شورای شهر نشان داد، به حمایت صادقانه‌ی خود از شخص آقای خاتمی و دولت ادامه دادند. البته در این دوره‌ی طولانی، انتقادهای تندوتیزی هم به برخی از عناصر دولت و روش‌ها و سلیقه‌های آن‌ها داشتند. ایشان آقای خاتمی را همان گونه که در روزهای اقتدار وی «فرزند انقلاب و کارگزاری باسابقه» خوانده بودند، در روزهای پایانی مسئولیت نیز او را با این جملات ستودند: «تدین و نجابت ذاتی آقای خاتمی از امتیازات برجسته‌ی ایشان است.»[14]
مقام معظم رهبری، نه تنها شخص خود را موظف به حمایت از دولت می‌دانست، بلکه همه‌ی آحاد ملت و احزاب و گروه‌ها را به کمک و تقویت دولت و پرهیز از سنگ‌اندازی، نادیده گرفتن خدمات و بزرگ‌نمایی ضعف‌ها فرامی‌خواند: «همه برای مسئولین کشور، همه برای تقویت نیروهای خدمتگزار کشور، احساس وظیفه کنند. همه باید دولت را تقویت کنند، همه باید پشتیبانی کنند، مسئولیت اداره‌ی امور کشور چیز کوچکی نیست، بار سبکی نیست، بار سنگینی است. مسئولین کشور در مقابل این بارهای سنگینی که تحمل می‌کنند از ما چه می‌خواهند؟ واقعاً اگر ما مسئولین و رؤسای محترم قوای کشورمان را با نظایرشان در دنیا مقایسه کنیم، با توقع کم، با اخلاص، با علاقه و با دلسوزی این بارهای سنگین را بر دوش گرفته‌اند و دارند انجام می‌دهند. خوب، وظیفه‌ی ما چیست؟ وظیفه این است که همه‌ی ما از آن‌ها حمایت بکنیم. گروه‌ها و آحاد مردم، همه و همه. حمایت هم انواع و اقسامی دارد، نباید مشکلات را بزرگ‌نمایی کرد، نباید در این زمینه‌ها درشت‌نمایی کرد، البته تذکر خوب است، امر به معروف خوب است، نصیحت خوب است، اما با خیرخواهی، با روش عقلایی، بدون اینکه موجب تضعیف یک مجموعه‌ی خدمتگزار بشود.»[15]
در خصوص چرایی این رویکرد، ذکر این توضیح ضروری است که هدف راهبردی معظم‌له، جلوگیری از ریزش آقای خاتمی تا جای ممکن بود. واقعیت آن است که ریزش شخصی در تراز ریاست‌جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر ایجاد اخلال در روند حرکت دستگاه‌های اجرایی نظام، باعث ایجاد خدشه به وجهه‌ی نظام می‌گردید و لازم بود تا حد ممکن چهره‌ای همچون رئیس‌جمهور وقت، در کشتی انقلاب حفظ شود.
حمایت صریح و قاطع رهبری معظم انقلاب از دولت، نقش بسیار مهمی در کاهش هیجانات سیاسی داشت. از یک سو، فشار منتقدین دولت را به شدت کاهش داد و از سویی دیگر، جریان‌های ناسالمی را که به عنوان حامیان دولت، در صدد مصادره‌ی رئیس‌جمهور و تشدید تنش و اختلاف بین جناح‌ها بودند، به انفعال واداشت. علاوه بر این، به استحکام پیوند قلبی و عاطفی بین رهبری و آقای خاتمی کمک کرد. همان گونه که مقام معظم رهبری تصریح فرمودند: «به دلیل روحیات و ویژگی‌های مثبت آقای خاتمی، پیوند عاطفی میان رهبری و رئیس‌جمهور، به مراتب مستحکم‌تر از هشت سال گذشته است.»[16]
در راستای راهبرد معظم‌له، تلاش گردید تا نقاط مثبت و قوت شخصی همچون آقای خاتمی تقویت شود و نقاط منفی و زوایای این جریان با خط اصیل انقلاب به تدریج تصحیح گردد. برای نمونه، پس از دوم خرداد، شعار آقای خاتمی مبنی بر قانون‌گرایی و اصرار وی برای پرهیز از رفتارهای خارج از چارچوب‌های قانونی، موجب شد تا قانون‌مداری و پایبندی به قانون، به عنوان یک ارزش و هنجار اجتماعی، بیش از گذشته مورد توجه افکار عمومی قرار گیرد. مقام معظم رهبری در یکی از سخنان خود، با استقبال از این شعار، می‌فرماید: «یکی از شعارهای بسیار خوب آقای خاتمی که من از اولی که آن را از ایشان شنیدم، واقعاً خدا را شکر کردم، مسئله‌ی قانون‌گرایی بود. این حرف، حرف خیلی خوبی است و خوشبختانه این را شما بارها تکرار کرده‌اید. در دوره‌ی انتخابات گفتید، در مجلس گفتید، اینجا و آنجا گفتید. من می‌خواهم عرض بکنم که تا لحظه‌ی آخر به این شعار تمسک کنید و بدانید که قانون‌گرایی کار سختی هم هست، اما با وجود سختی‌هایش، در کوتاه‌مدت و بلندمدت، فوایدش از بی‌قانونی بهتر است.»[17]
تلاش‌های وافر رهبر فرزانه انقلاب نیز برکات بسیاری داشت و آقای خاتمی، با وجود گرایش‌های غرب‌باورانه، تا آخرین لحظه‌ی حضور در کرسی ریاست‌جمهوری، حریم و چارچوب اساسی نظام را محترم شمرد و حتی در جاهایی به مقابله با عناصر تندروی حامی خود پرداخت. برای مثال، در ماجرای تحصن مجلس ششم در سال 1382، آقای خاتمی با حضور در جمع متحصنین و محکوم کردن تندروی‌ها و افراطی‌گری‌های برخی اصلاح‌طلبان، که اصلاحات را خارج از چارچوب قانون اساسی دنبال می‌کردند، گفته بود: «شما فکر می‌کنید من نمی‌دانم در بعضی از جلسات شما علیه دین، انقلاب و نظام چه مطالبی گفته می‌شود؟ چند شب قبل جلسه‌ای بوده و در آن جلسه افرادی هر چه خواسته‌اند به نظام و انقلاب گفته‌اند و بعضی از شما هم حضور داشته‌اید و اعتراض نکرده‌اید. حالا می‌خواهید شورای نگهبان حساسیت نداشته باشد؟ از نمایندگانی که در اعتراض به ردصلاحیت‌ها تحصن کرده‌اند تقاضا می‌کنم به این تحصن پایان دهند تا من و آقای کروبی بتوانیم موضوع ردصلاحیت‌ها را با رایزنی و در چارچوب قانون تعقیب کنیم و البته در این مسیر تا جایی پیش خواهم رفت که نظام در خطر قرار نگیرد و اگر احساس کنیم که نظام در خطر است، شما را رها می‌کنم.»[18]
به این ترتیب، با تدابیر راهبردی حضرت امام خامنه‌ای، سناریوی دشمن در ایجاد حاکمیت دوگانه و قرار دادن خاتمی در مقابل نظام، شکست خورد و نظام مجبور به پرداخت هزینه‌های مادی و معنوی جدایی شخص دوم کشور از نظام و انقلاب نگردید.[19]
3. مورد سوم را می‌توان مربوط به آقای هاشمی رفسنجانی دانست که از گذشته اختلاف‌سلیقه‌ای با رویکرد انقلاب اسلامی داشت. او در سال‌های پس از شکست در انتخابات ریاست‌جمهوری (1384) با حرکت انقلاب دچار زاویه‌ای جدی شد و خصوصاً در جریان فتنه‌ی 88 نقش پررنگی در چالش‌آفرینی فتنه‌گران علیه نظام ایفا نمود.
رهبر فرزانه انقلاب، علی‌رغم ذکر وجود اختلاف‌نظر با آقای هاشمی در نمازجمعه‌ی 29 خرداد 1388، تلاش کردند که ایشان را به کشتی انقلاب بازگردانند و از بار شدن هزینه‌ی مضاعف به نظام، به واسطه‌ی ریزش وی، جلوگیری نمایند. با این حال، وی تا مدت‌ها، علی‌رغم توصیه‌ی رهبری، سکوت پیشه کرد و با سکوت خود بر رفتار فتنه‌گران صحه گذارد. در تمام این مدت، اطرافیان وی، خصوصاً برخی از افراد خانواده‌ی وی، به طور مستقیم در فتنه‌انگیزی‌ها و نقش‌آفرینی آشکار و پنهان در این عرصه مشغول بودند و مانع از بازگشت وی به طریق انقلاب اسلامی می‌شدند.
پس از 9 دی 1388 و حماسه‌ی بصیرت امت عاشورایی، که بسیاری از خواص به ناچار مجبور به موضع‌گیری و مرزبندی با فتنه‌گران شدند، آقای هاشمی که دیگر فتنه‌ی 88 را به ‌سان نقشه‌ای نقش بر آب می‌دید، با لحنی نه‌ چندان محکم و قدرت‌مند، به موضع‌گیری بر اساس منویات رهبری و مطالبه‌ی مردم پرداخت. هرچند که رویکرد تقابلی و زاویه‌دار خود را رها ننمود.
با این حال، می‌توان گفت تا کنون و به برکت تدابیر و رهبری داهیانه‌ی رهبر فرزانه‌ی انقلاب، از ایجاد هزینه به واسطه‌ی جدایی و رویارویی تمام‌عیار آقای هاشمی با نظام و انقلاب جلوگیری شده و تا حد زیادی این فرآیند مدیریت شده‌ است؛ هرچند که به بیان زیبای خداوند متعال: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کفوراً»[20]

جمع‌بندی

حال با توجه به آنچه از مصادیق تدابیر رهبری در مواجهه با پدیده‌ی ریزش‌ها مورد اشاره قرار گرفت، به جمع‌بندی و محوریابی راهبرد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مقابل پدیده‌ی ریزش‌ها و رویش‌ها می‌پردازیم:
1. همان‌ گونه که روشن است، در چارچوب هندسه‌ی سیاسی و اجتماعی اسلام و نظام امام و امت، هیچ‌ گاه بنا و اصل بر ریزش افراد نیست و تلاش بر آن است که کشتی انقلاب و اسلام، که همانا کشتی هدایت و سبیل نجات است، ملجأ و پناهی برای همه‌ی یاران انقلاب باشد. از این رو، امام امت تا حد ممکن تلاش می‌کند از ایجاد انحراف در جامعه، که مقدمه‌ی ریزش خواهد بود، جلوگیری به عمل آورد.
2. در مرحله‌ی بعد و در زمانی که علی‌رغم هدایت امام، عده‌ای از یاران و خواص گرفتار انحرافات شوند نیز باز دست هدایت امام به دنبال بازگرداندن منحرفین به مسیر صحیح و صراط مستقیم است و از این رو، حتی از باب مؤلفه‌‌القلوب و نیز نقش پدری امام و ولی برای آحاد امت، بارها عنایت ویژه و حمایت‌های مکرر و تعابیر تشویقی از برخی خواص ‌ـ‌که دچار برخی غفلت‌ها ‌شده‌اند‌ـ‌ از امام شنیده می‌شود؛ به امید آنکه آن‌ها به دامان انقلاب و نظام بازگردند. در اینجا حتی ممکن است امام از امت بخواهند برخی ضعف‌ها و قصور برخی خواص را به دیده‌ی اغماض بنگرند تا بلکه از ریزش بیشتر جلوگیری شود.
3. با این حال، با توجه سنت‌های الهی و اختیاری که ودیعه نهاده‌شده در وجود انسان و مایه‌ی تکامل اوست، خواصی که در ورطه‌ی انحراف سقوط کرده‌اند، در صورتی که به خود نیایند و تصمیم به بازگشت به صراط مستقیم و حبل متین ولایت نگیرند، متعاقب دستور الهی خواهند بود و از دامن اسلام، نظام و انقلاب طرد خواهند شد. حتی ممکن است بزرگانی که در تاریخ مصادیق فراوانی برای آن‌ها می‌توان یافت، در این زمره قرار گیرند.
ذکر این نکته ضروری است که در چارچوب نگاه نظام سیاسی اسلام و اندیشه‌ی امام راحل (رحمت الله علیه)، حفظ اسلام و نظام اسلامی بر همه چیز مقدم است و هیچ گاه و در هیچ شرایطی، نمی‌توان به سبب اهمیت یا برجستگی یک فرد، نظام و انقلاب را فدای او کرد. لذا اگر هم در بادی امر، تأکید بر ریزش حداقلی است، نه از باب اهمیت یک فرد، بلکه از باب ضرورت بروز حداقل خدشه به ساحت نظام و نیز رأفت الهی و ایمانی امام امت است.
با این حال، اگر تداوم حضور یک فرد در ساخت نظام موجبات خدشه بدان را به وجود آورد، ریزش نمودن و جایگزینی با رویش‌های جدید انقلاب در اولویت است. در سیره‌ی راهبردی رهبر معظم انقلاب، حضرت امام خامنه‌ای (مد ظله ‌العالی) نیز معظم‌له همواره تلاش‌شان در حفظ برخی خواص در حال سقوط یا احیاناً منحرف بوده است و به هیچ عنوان شگفت‌آور نیست که ایشان نقاط مثبت هرچند کوچک برخی از اینان را بازنمایی می‌کنند، بلکه سبب تضعیف نفسانیات درونی و جلوگیری از غلبه‌ی وسوسه‌های شیطانی بر آنان گردد.
حمایت‌هایی که معظم‌له از نهادها و دستگاه‌های مسئول نیز می‌کنند متعلق به یک زمان و مقطع خاص نیست و در طول دوره‌ی ولایت ایشان، به قوای سه‌گانه و دیگر دستگاه‌های مسئول، در مقاطع مختلف مدیریتی و سیاسی، تسری یافته است. دلیل آن نیز روشن است و آن تقویت ساختار نظام اسلامی و ارائه‌ی هر چه مناسب‌تر خدمات به ملت و الگوسازی از نظام در سطح خارجی است.
در پایان، ذکر این نکته نیز ضروری به نظر می‌رسد که راهبرد اساسی معظم له ذیل کلیدواژه‌ی «جذب حداکثری و دفع حداقلی» را نیز می‌توان در ابعادی ذیل همین گفتمان ایشان در مدیریت ریزش‌ها و رویش‌ها مورد تحلیل و بررسی قرار داد.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. بیانات رهبری در دیدار اساتید دانشگاه‌ها، 26 آذر 1383.
[2]. بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی، 7 تیر 1384.
[3]. بیانات در خطبه‌های نمازجمعه، 26 آذر 1378.
[4]. خطبه‌های نمازجمعه‌ی تهران، 14بهمن 1390.
[5]. بیانات مقام معظم رهبری، 26 آذر 1378.
[6]. همان.
[7]. بیانات مقام معظم رهبری در پیام نوروزی به ملت شریف ایران، 1 فروردین 1377.
[8]. بیانات رهبر معظم انقلاب، 26 آذر 1378.
[9]. روزنامه‌ی ایران، 12 مرداد 1384.
[10]. بیانات مقام معظم رهبری، 5 آذر 1376.
[11]. بیانات مقام معظم رهبری، 2 شهریور 1378.
[12]. همان.
[13]. بیانات مقام معظم رهبری، 12 شهریور 1377.
[14]. روزنامه‌ی ایران، 12 مرداد 1384.
[15]. بیانات مقام معظم رهبری، 27 فروردین 1377.
[16]. روزنامه‌ی ایران، 12 مرداد 1384.
[17]. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای هیئت دولت، 1376.
[18]. روزنامه‌ی کیهان، 25 دی 1382.
[19]. ذکر این نکته ضروری است که آنچه در مورد عدم ریزش خاتمی و اصلاح‌طلبان معتدل‌تر اشاره شده، مربوط به قبل از سال 1384 است که آن‌ها در داخل حاکمیت و مسئولیت بودند و حفظ آن‌ها مورد اهمیت بوده است. بدیهی است که آن‌ها از 84 عملاً در مناصب حاکمیتی حضور نداشته‌اند و در حکم افراد عادی جامعه هستند و اقدامات و احیاناً ریزش آنان، به پای نظام اسلامی نوشته نخواهد شد.
[20]. سوره‌ی مبارکه‌ی انسان، آیه‌ی 3.

منبع:سایت برهان